به میدان وفا یارم چنان آمد که من خواهم


به میدان وفا یارم چنان آمد که من خواهم

به میدان وفا یارم چنان آمد که من خواهم


به میدان وفا یارم چنان آمد که من خواهم

به میدان وفا یارم چنان آمد که من خواهم


به میدان وفا یارم چنان آمد که من خواهم

به میدان وفا یارم چنان آمد که من خواهم


ز دیوان هواکارم چنان آمد که من خواهم

ز دیوان هواکارم چنان آمد که من خواهم
ز دیوان هواکارم چنان آمد که من خواهم
ز دیوان هواکارم چنان آمد که من خواهم
ز دیوان هواکارم چنان آمد که من خواهم
ز دیوان هواکارم چنان آمد که من خواهم
ز دیوان هواکارم چنان آمد که من خواهم
ز دفتر فال امیدم چنان آمد که من جستم
ز دفتر فال امیدم چنان آمد که من جستم
ز دفتر فال امیدم چنان آمد که من جستم
ز دفتر فال امیدم چنان آمد که من جستم
ز دفتر فال امیدم چنان آمد که من جستم
ز دفتر فال امیدم چنان آمد که من جستم
ز دفتر فال امیدم چنان آمد که من جستم
ز قرعه نقش پندارم چنان آمد که من خواهم
ز قرعه نقش پندارم چنان آمد که من خواهم
ز قرعه نقش پندارم چنان آمد که من خواهم
ز قرعه نقش پندارم چنان آمد که من خواهم
ز قرعه نقش پندارم چنان آمد که من خواهم
ز قرعه نقش پندارم چنان آمد که من خواهم
ز قرعه نقش پندارم چنان آمد که من خواهم
مرا یاران سپاس ایزد کنند امروز کز طالع
مرا یاران سپاس ایزد کنند امروز کز طالع
مرا یاران سپاس ایزد کنند امروز کز طالع
مرا یاران سپاس ایزد کنند امروز کز طالع
مرا یاران سپاس ایزد کنند امروز کز طالع
مرا یاران سپاس ایزد کنند امروز کز طالع
مرا یاران سپاس ایزد کنند امروز کز طالع
به نام ایزد دل و یارم چنان آمد که من خواهم
به نام ایزد دل و یارم چنان آمد که من خواهم
به نام ایزد دل و یارم چنان آمد که من خواهم
به نام ایزد دل و یارم چنان آمد که من خواهم
به نام ایزد دل و یارم چنان آمد که من خواهم
به نام ایزد دل و یارم چنان آمد که من خواهم
به نام ایزد دل و یارم چنان آمد که من خواهم
چه نقش است این که طالع بست تا بر جامهٔ عمرم
چه نقش است این که طالع بست تا بر جامهٔ عمرم
چه نقش است این که طالع بست تا بر جامهٔ عمرم
چه نقش است این که طالع بست تا بر جامهٔ عمرم
چه نقش است این که طالع بست تا بر جامهٔ عمرم
چه نقش است این که طالع بست تا بر جامهٔ عمرم
چه نقش است این که طالع بست تا بر جامهٔ عمرم
طرازی کار زو دارم چنان آمد که من خواهم
طرازی کار زو دارم چنان آمد که من خواهم
طرازی کار زو دارم چنان آمد که من خواهم
طرازی کار زو دارم چنان آمد که من خواهم
طرازی کار زو دارم چنان آمد که من خواهم
طرازی کار زو دارم چنان آمد که من خواهم
طرازی کار زو دارم چنان آمد که من خواهم
چه دام است این که بخت افکند کان آهوی شیر افکن
چه دام است این که بخت افکند کان آهوی شیر افکن
چه دام است این که بخت افکند کان آهوی شیر افکن
چه دام است این که بخت افکند کان آهوی شیر افکن
چه دام است این که بخت افکند کان آهوی شیر افکن
چه دام است این که بخت افکند کان آهوی شیر افکن
چه دام است این که بخت افکند کان آهوی شیر افکن
به یک دم صید گفتارم چنان آمد که من خواهم
به یک دم صید گفتارم چنان آمد که من خواهم
به یک دم صید گفتارم چنان آمد که من خواهم
به یک دم صید گفتارم چنان آمد که من خواهم
به یک دم صید گفتارم چنان آمد که من خواهم
به یک دم صید گفتارم چنان آمد که من خواهم
به یک دم صید گفتارم چنان آمد که من خواهم
مرا بر کعبتین دل سه شش نقش آمد از وصلش
مرا بر کعبتین دل سه شش نقش آمد از وصلش
مرا بر کعبتین دل سه شش نقش آمد از وصلش
مرا بر کعبتین دل سه شش نقش آمد از وصلش
مرا بر کعبتین دل سه شش نقش آمد از وصلش
مرا بر کعبتین دل سه شش نقش آمد از وصلش
مرا بر کعبتین دل سه شش نقش آمد از وصلش
زهی نقشی که این بارم چنان آمد که من خواهم
زهی نقشی که این بارم چنان آمد که من خواهم
زهی نقشی که این بارم چنان آمد که من خواهم
زهی نقشی که این بارم چنان آمد که من خواهم
زهی نقشی که این بارم چنان آمد که من خواهم
زهی نقشی که این بارم چنان آمد که من خواهم
زهی نقشی که این بارم چنان آمد که من خواهم
دلا سر بر زمین دار و کله بر آسمان افشان
دلا سر بر زمین دار و کله بر آسمان افشان
دلا سر بر زمین دار و کله بر آسمان افشان
دلا سر بر زمین دار و کله بر آسمان افشان
دلا سر بر زمین دار و کله بر آسمان افشان
دلا سر بر زمین دار و کله بر آسمان افشان
دلا سر بر زمین دار و کله بر آسمان افشان
که آن ماه کله دارم چنان آمد که من خواهم
که آن ماه کله دارم چنان آمد که من خواهم
که آن ماه کله دارم چنان آمد که من خواهم
که آن ماه کله دارم چنان آمد که من خواهم
که آن ماه کله دارم چنان آمد که من خواهم
که آن ماه کله دارم چنان آمد که من خواهم
که آن ماه کله دارم چنان آمد که من خواهم
به باران مژه در ابر می جستم وصالش را
به باران مژه در ابر می جستم وصالش را
به باران مژه در ابر می جستم وصالش را
به باران مژه در ابر می جستم وصالش را
به باران مژه در ابر می جستم وصالش را
به باران مژه در ابر می جستم وصالش را
به باران مژه در ابر می جستم وصالش را
کنون ناجسته دربارم چنان آمد که من خواهم
کنون ناجسته دربارم چنان آمد که من خواهم
کنون ناجسته دربارم چنان آمد که من خواهم
کنون ناجسته دربارم چنان آمد که من خواهم
کنون ناجسته دربارم چنان آمد که من خواهم
کنون ناجسته دربارم چنان آمد که من خواهم
کنون ناجسته دربارم چنان آمد که من خواهم
چه عذر آرم که بگشایم زبان بسته چون بلبل
چه عذر آرم که بگشایم زبان بسته چون بلبل
چه عذر آرم که بگشایم زبان بسته چون بلبل
چه عذر آرم که بگشایم زبان بسته چون بلبل
چه عذر آرم که بگشایم زبان بسته چون بلبل
چه عذر آرم که بگشایم زبان بسته چون بلبل
چه عذر آرم که بگشایم زبان بسته چون بلبل
که آن گل برگ بی خارم چنان آمد که من خواهم
که آن گل برگ بی خارم چنان آمد که من خواهم
که آن گل برگ بی خارم چنان آمد که من خواهم
که آن گل برگ بی خارم چنان آمد که من خواهم
که آن گل برگ بی خارم چنان آمد که من خواهم
که آن گل برگ بی خارم چنان آمد که من خواهم
که آن گل برگ بی خارم چنان آمد که من خواهم
از آن روی جهان دارد که چون عیسی است جان پرور
از آن روی جهان دارد که چون عیسی است جان پرور
از آن روی جهان دارد که چون عیسی است جان پرور
از آن روی جهان دارد که چون عیسی است جان پرور
از آن روی جهان دارد که چون عیسی است جان پرور
از آن روی جهان دارد که چون عیسی است جان پرور
از آن روی جهان دارد که چون عیسی است جان پرور
دوای جان بیمارم چنان آمد که من خواهم
دوای جان بیمارم چنان آمد که من خواهم
دوای جان بیمارم چنان آمد که من خواهم
دوای جان بیمارم چنان آمد که من خواهم
دوای جان بیمارم چنان آمد که من خواهم
دوای جان بیمارم چنان آمد که من خواهم
دوای جان بیمارم چنان آمد که من خواهم
صبوحی ساز خاقانی و کار آب کن یعنی
صبوحی ساز خاقانی و کار آب کن یعنی
صبوحی ساز خاقانی و کار آب کن یعنی
صبوحی ساز خاقانی و کار آب کن یعنی
صبوحی ساز خاقانی و کار آب کن یعنی
صبوحی ساز خاقانی و کار آب کن یعنی
صبوحی ساز خاقانی و کار آب کن یعنی
که آب کار بازارم چنان آمد که من خواهم
که آب کار بازارم چنان آمد که من خواهم
که آب کار بازارم چنان آمد که من خواهم
که آب کار بازارم چنان آمد که من خواهم
که آب کار بازارم چنان آمد که من خواهم
که آب کار بازارم چنان آمد که من خواهم
که آب کار بازارم چنان آمد که من خواهم